خفه ام می کنند!                       I do not want to be strangled

خفه ام می کنند! I do not want to be strangled

نمی خواهم خفه شوم! I do not want to be strangled
خفه ام می کنند!                       I do not want to be strangled

خفه ام می کنند! I do not want to be strangled

نمی خواهم خفه شوم! I do not want to be strangled

زخم های نشمرده

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم

چو گلدانِ خالی لب پنجره
پُر از خاطرات ترک خورده ایم

اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم

اگر دل دلیل است آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم

اگر دشنه ی دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گُرده ایم

گواهی بخواهید، اینک گواه
همین زخم هایی که نشمرده ایم


دلی سر بلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم