خفه ام می کنند!                       I do not want to be strangled

خفه ام می کنند! I do not want to be strangled

نمی خواهم خفه شوم! I do not want to be strangled
خفه ام می کنند!                       I do not want to be strangled

خفه ام می کنند! I do not want to be strangled

نمی خواهم خفه شوم! I do not want to be strangled

معنای آزادی

احساس می کنم این روزها انتقادها و اعتراض ها به مزاحمت های عاطفی (البته از دیدگاه کسانی که به آن مزاحمت می گویند) فزونی گرفته است . من نه موافق این دیدگاه هستم که می گوید: "تقصیر مزاحمت به عهده ی قربانیان بی بند و بار آن است" و نه دیدگاهی که می گوید: "من باید آزاد باشم ولی هیچ کس حق واکنش ندارد". منطق من این است :
اگر من آزادی را برای خودم حقی محترم می شمارم دیگران نیز از چنین حق محترمی برخوردارند . چرا که آنان از جنس من هستند  (انسان) و حقوق هم جنس (انسان ها) با هر گونه ی انسانی که باشند برابر است .
بگذارید شفاف بگویم :
من نه انسان بی غیرتی هستم (البته این حق را برای افرادی که مفهوم  بی غیرت و نظایر آن را قبول ندارند محترم می دانم و باور نداشتن به آن را توهین به آنان تلقی نمی کنم)  و نه باورمند به اباحیگری (باز هم تأکید می کنم که این دیدگاه من نیز امری شخصی است و اباحه گران را هم  محترم می دانم) ولی با اینکه در زندگی ام افراد زیادی به من علاقمند شده اند و گاهی هم ابراز عشق کرده اند، هیچگاه برخوردمنفی با خواسته شان نکرده ام . اشتباه نشود، من هرگز تن به رفتارها و گفتارهای جنسی نداده ام، زیرا به گونه ای بوده ام که طرف های مقابلم هرگز به خودشان اجازه ی برخوردهای جنسی نداده اند . به عنوان مثال  اگر او موج شهوانی از خودش صادر کرده در عوض من هیچ موجی از خودم نداشته و صادر نکردم و تنها کاری که کردم این بود که جلوی محبتش را نگرفتم  و او را در ابراز محبت آزاد گذاردم.
اجازه دهید مطلب را بازتر کنم تا ابهامات احتمالی برطرف گردد:
به عنوان نمونه دقت کنید، من آنقدر مقیدم با این که مرد هستم، باز هم در انظار عمومی -حتی مردان- دکمۀآستین بلند پیراهنم را هم باز نمی گذارم تا مبادا حتی کوچکترین تحریکی در کسی ایجاد کند ولی به طرف مقابلم این حق را می دهم که واکنش خود را نسبت به من (چه واکنش مثبت و چه منفی) بُروز دهد، احساسات خود را ابراز نماید و حتی بدون اینکه من را بشناسد، لَختی در آغوش کشد؛ چراکه او نیز در ابراز محبت این حق را دارد که آزاد باشد و محبت ورزی نماید که آن هم از شیوه ی معمول و طبیعی آن امری طبیعی و بلکه مقبول و پسندیده است که البته نیازی نیست دوطرفه باشد، همانگونه که ابراز نفرت هم، نیاز به دوطرفه بودن ندارد.
من به راحتی به دوستدارم اجازه می دهم که به من سلام کند، احوالپرسی نماید، مرا در آغوش کشد و ببوس ، خواه در تنهایی، خواه در حضورِ جمع.
شاید بگویند آخر او با این برخورد با شما به صورت کلامی و بدنی لاس می زند. خب بزند، بگذارید لاس بزند، مگر دارد چه می کند؟! آیا جز اینست که به من محبت می کند؟ آیا رفتاری خارج از ادب و نزاکت صورت گرفته است؟ آیا برخوردی به دور از مدنیت و یا حریم شخصی انجام شده است؟ مگر اینکه شما! منظوری داشته باشید. من از آنجا که اطمینان دارم به هیچ وجه قصد لاس زدن با او را ندارم، بنابراین نه او و نه من هیچ گاه پا را فراتر از حیطه ای که در آن قرار داریم نمی نهیم.
از دیگرسو، باید به این مهم عنایت داشت که این انتظار که طرف من باید محبتش خالص یا به عبارتی پاک باشد (البته محبت محض وخالص و پاک یک اصطلاح است و من نظری درباره ی آن ابراز نمی کنم)، توقعی فراتر از حق است و نمی توان از کسی خواست که محبتش نسبت به من کاملاً بی آلایش باشد، چرا که محبت به خودیِ خود، عالی است و غرضِ منفی (البته از دید ما)، هیچ گاه محبت را منفی نمی کند. گاهی محبت از روی جمالدوستی و گاه از سرِ مرامدوستی است. گاهی به خاطر شهوت نسبت به ما و گاه به جهت اخلاق ماست. گاهی به علت باطن ما و گاهی هم نسبت به بدن ماست. به هر روی محبت می تواند دلایلی داشته باشد و مهم نیست. آنچه از اهمیت برخوردار است حسِ دوست داشتن و ابراز علاقه ی انسانِ دیگری نسبت به ماست که به آن ابراز محبت می گوییم و چه زشت است که محبت را با خشونت و تنفر (چه کلامی و چه رفتاری) پاسخ دهیم.
مگر آنکه کسی با توجه به باور و یا سلیقۀ خویش، ترس از سوءاستفاده داشته باشد که صد البته پیداست در این صورت باید حریم خود را به روشِ معناداری روشن سازد وگرنه طرف مقابل او مُحِق می باشد؛ لذا در صورت تفکیک نیت ها در محبت ورزی با در نظر گرفتن باور و یا سلیقۀ شخصی بایست تفهیمِ عمومی را لحاظ نمود!
صحبت به درازا کشید. من از مفصل این قصه اندکی گفتم          تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل!
سخن آخر آنکه:
شوربختانه کم نیستند افرادی که خودآگاه یا ناخودآگاه از هنجارهای اشتباه جامعه، سوءاستفاده کرده و به ناروا از آن به سود خودخواهی خویش بهره می جویند. چراکه غیر منصفانه است اگر من خودم تحریک کننده باشم و از تحریک شدن دیگران ناخشنود! من چهرۀ خودم را زیبا کنم تا زیبا ببینند؛ ولی بخواهم انسان های دیگر  توجه شان جلب نشود و به من نگاه نکنند، یا این که از زیبایی من خوششان نیاید! مگر من بدخواه هستم که از خوشایند دیگران (جایی که من خودم به همین قصد موجبات خوشایند آنان را فراهم کرده ام) آزار ببینم!
آری! طبیعتِ زیبا، شکل و رنگِ زیبا، قیافۀخوشگل، در نهادِ خود و به طور طبیعی توجه برانگیز و جذاب است و دیدن دارد؛ بله دیدن دارد! مگر شخصی خودش  نخواهد ببیند و ....
پس، بس است خود خواهی و زنده باد محبت!